-
پچ پچ های مرد محتضر خوابم را آشفته چند شب ...
یکشنبه 22 خرداد 1390 00:00
چشمم را که می بندم خواب هجوم می آورد توی چشمهایم برای منی که هیچ وقت ٬ ذره ای از خواب هایم را به خاطر نمی آورم این اتفاق کمی عجیب است صبح ها تمام جزئیات از جلوی چشمم رژه می روند بی کم و کاست به همان ترسناکی و مو به تن راست کنی خواب دیشب از لحاظ مکانی ٬ خواب های من محدود می شوند به چند لوکیشن محدود یا واقعی یا غیر...
-
سبزٍ سرخ
شنبه 21 خرداد 1390 15:13
دو سال پیش در چنین روزی رویاهایمان سبز بود و انگشتانمان جوهری آبی رویاها گسستند و انگشتها شکستند و نفس هایمان را هدفمند کردند ... تاریخ همیشه تکرار می شود باز هم روزهای ما سبز خواهند شد و انگشتانمان جوهری این بار سرخ از خون ظالمان ...
-
دوست ندارم حقت رو با مشت از مردم بگیری پسرم ...
جمعه 20 خرداد 1390 21:52
- امروز روز خیلی بدی بود وقتی بهش فکر می کنم و یادم میفته مخصوصا وقتی قیافه اون لحظه بابا و اشکی که توی چشمش جمع شده بود یادم میاد دیوونه میشم دوست داشتم می مردم و این اتفاق نمی افتاد البته از دست بابا هم خیلی عصبانی هستم ازش انتظار نداشتم اینطوری رفتار کنه بابا برای من یه قهرمانه کسی که توی دنیا از همه چیز و همه کس...
-
بغض آسمان هم شکست
پنجشنبه 19 خرداد 1390 23:43
امروز که از خیریه بیرون آمدیم دلش گرفته بود تمام راه تا بهشت زهرا دلش آشوب بود و بغض توی گلویش وقتی بر می گشتیم هوا تاریک بود وقتی مطمئن شد کسی نمی بیندش بغضش ترکید و های های گریه کرد آسمان امروز باورش شد که چهل روز است یکی از مردان زیر سقفش کم شده است ... - امشب برای مریم شیرزاد دعا کنید آرزو کنید زخمهای دلش زود خوب...
-
نیش گردو
چهارشنبه 18 خرداد 1390 23:11
۸ ساله بودم ... اسمش بهاره بود مادرش دوست قدیمی مادرم بود . با مادر و خواهر کوچکش غزاله آمده بودند طالقان خانه روستایی مادر بزرگم من توی حیاط داشتم بازی می کردم توی دیوار کاهگلی خانه مادر بزرگ سوراخی بود که زنبور تویش خانه کرده بود فکر می کردم مثل کارتونهای تلوزیون هرجا زنبور هست ٬ عسل هم هست . با چوب افتادم به جان...
-
چهلم شیرزاد
سهشنبه 17 خرداد 1390 14:26
در ضمن پس از اتمام مراسم چهلم،مراسمی نیز در کنار آرامگاه شیرزاد واقع در بهشت زهرا قطعه 74 ردیف 45 شماره 77 برگزار می شود. آدرس
-
رادیو بییب ...
دوشنبه 16 خرداد 1390 23:16
بعد از مدتها قول و قرار و وعده وعید رادیو بییب آغاز به کار کرد الحق و الانصاف هم اولین شماره این رادیو کار قشنگی از آب در آمده است . در اولین شماره از رادیو بییپ می توانید این عناوین را مشاهده کنید : - گرامیداشت شیرزاد طلعتی - مصاحبه با کیامهر باستانی - نمایشنامه خواستگاری - معرفی های بلاگرهای زرد - پیام های بازرگانی...
-
عقیق یادگاری
یکشنبه 15 خرداد 1390 23:55
امروز عصر خانه محسن باقرلو میهمان بودیم... با پررویی تمام خودمان را آویزان این بندگان خدای خسته از سفر کردیم و جایتان خالی تا شام نخوردیم عرصه چتر بازی را ترک ننمودیم . محسن بینوا که مچاله و کوفته سفر بود از رختخواب بیرون کشیدیم و برای خرید لاستیک ویلان و سیلان خیابان کردیم و مشاوره گرفتیم و حق المشاوره هم ندادیم تازه...
-
بعضی دردها خوبند بعضی لپ ها کشیدنی
شنبه 14 خرداد 1390 23:40
زهرا خانوم رفت توی آشپزخانه و در قابلمه را برداشت . بخار غذا زد بالا و بوی خوب آبگوشت پیچید توی دماغش . در را گذاشت و رفت سمت اتاق علی ولی همینکه آمد صدایش کند ... یکبار دیگر اتفاق ظهر را توی ذهنش مرور کرد و از ناراحتی گوشه لبش را با دندان گزید . علی تازه از مدرسه آمده بود و داشت می آمد توی خانه که زهرا خانوم اسکناس...
-
ایمان رزاقی راد ...
جمعه 13 خرداد 1390 16:28
ایمان هم مدرسه ای ما و یک سال از من بزرگتر بود . شیطان ترین بچه مدرسه بود و از دیوار راست بالا می رفت . روزی نبود که مدیرمان گوشش را سر صف نپیچاند و دعوایش نکند . اعجوبه ای بود برای خودش ... یکروز سر صف بعد از خواندن قرآن ٬ آقای کلانتری مدیرمان صدایش کرد و او را برد بالای سکو و گفت : در تمام دقایقی که قرآن تلاوت می شد...
-
سرمای خاک در گرمای خرداد
پنجشنبه 12 خرداد 1390 16:58
از آن جمعه که رفتی هر پنجشنبه می آیم پیشت رفیق و کنار تو بودن توی آن گورستان آرامش عجیبی به آدم می دهد گفتن ندارد اما حسودیم می شود به آرامش ابدیت به رها بودنت توی زمان و مکان به رها بودنت از گرما و سرما و درد و دلتنگی و ترافیک و گرسنگی و تشنگی دلم برای بودنت تنگ شده و داریم به نبودنت عادت می کنیم متاسفانه خاک خیلی...
-
گمشده
پنجشنبه 12 خرداد 1390 11:12
دیشب خواب دیدم که می روم شهرهای مختلف و از بچه های بلاگستان عکس می اندازم شمال و جنوب و شرق و غرب بعد همه عکس ها را دادم به میلاد و گفتم دوست دارم یک پوستر محشر برایم درست کنی که من خوش تیپ و خوش لباس یه کتی و دست به سینه جلوی عکس باشم و بقیه بچه ها هم پشت سرم ایستاده باشند یادم هست عکس خیلی قشنگی شد یک چیزی تو مایه...
-
زنده باد پیشگیری
چهارشنبه 11 خرداد 1390 23:30
هر وقت این دو تا وروجک می آیند خانه ما همه برنامه ریزی های مان را برای بچه دار شدن به هم می ریزند . یعنی کلا پشیمان می شویم از دیوار راست بالا می روند و خانه کن فیکون می شود . همین الان که دارم اینها را می نویسم دارند از سر و کول من بالا می روند و دکمه های کیبورد را انگشت می کنند یکیشان تشک رختخواب را دارد کشان کشان...
-
زنگ تفریح
سهشنبه 10 خرداد 1390 22:21
زنگ تفریح عصر روز چهارشنبه بچه ها توی حیاط مدرسه دور هم جمع شده بودند ... امیر پارسا گفت ما فردا می رویم ویلایمان توی شمال که کنار دریا است بابایش قول داده بود که اینبار جت اسکی یادش بدهد و یک گاز محکم از ساندویچ هایدایش زد . سبحان گفت بلیط هواپیما گرفته اند که بروند مشهد روزها می روند امام رضا زیارت و شبها می روند...
-
فرناز
دوشنبه 9 خرداد 1390 22:57
تولدت مبارک فرناز جان لینک
-
آنا کارنینا
دوشنبه 9 خرداد 1390 00:00
به شخصه باعث افتخارم بود که آناکارنینا ی عزیز یک هفته توی این خانه میهمان بود و نوشت . خوشحالم که جوگیریات واسطه ای شد تا دوستان عزیزم با او و قلم زیبایش آشنا بشوند از آناکارنینا به خاطر لطف و محبتش متشکرم و دست عزیزانی که هوای میهمان عزیز مرا داشتند می بوسم . آنا کارنینا اینجا می نویسد ...
-
فالِ آخر
یکشنبه 8 خرداد 1390 23:07
سر ِ سودای تو اندر سر ما میگردد تو ببین در سر ِ شوریده چها میگردد هر که دل در خم ِ چوگانِ سرِ زلفِ تو بست لاجرم گوی صفت بی سر و پا میگردد هرچه بیداد و جفا میکند آن دلبرِ ما همچنان در پی او دل به وفا میگردد از جفای فلک و غصه دوران صد بار بر تنم پیرهن صبر قبا میگردد از نحیفی و نزاری، تن ِ بیچاره ء من چون هلالیست که...
-
کوچ
یکشنبه 8 خرداد 1390 16:08
این آخرین پست در این خانه خواهد بود. ادم وقتی جایی میرود که از خانه خودش قشنگ تر و بزرگ تر و زیباتر و شلوغ تر است ، فکر میکند که هرگز دلش تنگ نخواهد شد. اما اشتباه میکند. دیشب که رفتم سری به خانه کوچکم بزنم دیدم دلم برای قالب ساده اش و آمار سه رقمی اش و کامنت های یک رقمی اش تنگ شده . بعد دیدم این حس مالِ این ناگزیر...
-
این مردم دوست داشتنی
شنبه 7 خرداد 1390 10:57
ما مردمان ِ نجیب و سازگاری هستیم گاهی و همین نجابت و سازگاری ِ تاریخی از ما یک ملتِ همیشه ایده آل ، برای حاکمان ساخته است . ما ملتِ فراموش کاری هم هستیم و این فراموشی هم به نفع ِ حاکمان کار کرده است . ما یادمان میرود چه بودیم و این باعث میشود مثلِ خمیرِ نرمی توی دست های روزگار شکل بگیریم و تطبیق بیابیم با انچه که از...
-
جمعه های لعنتی
جمعه 6 خرداد 1390 17:46
مهم نیست باور داشته باشی خیلی چیزها را یا نه ؟ مهم نیست کجای این سرزمین ِ چهار فصلی و مهم نیست چه وقت ِ سال باشد. مهم نیست بهار ، مثلِ این روزها نفس های آخرش را بکشد و یا چله ء زمستان باشد و بچه ماهی ها ته ِ رودخانه گوش به قصه ء پیرترین ماهی بدهند ، و در ذهنِ ماهی ِ سیاه ِ کوچک خیال ِ دریا باشد، هیچ کدام از این ها...
-
بهترین هدیه
پنجشنبه 5 خرداد 1390 13:28
یک پاکت روی کنسول بود. با یک شاخه گل ِ کمی پلاسیده ، فکر کنم شبِ قبل خریده بود. پاکت را باز کردم ، ده تا تراول پنجاهی و رویش هم یک " دوستت دارم" ، کادوی روز زن. گل را برداشتم و از عطرِش رویش اسپری کردم و با دقت لای یک کتابِ قطور گذاشتم که خشک شود. به پولها دست نزدم. دیروز دلم برای علی و صادق تنگ بود. رفتم...
-
من اگر خوبم ، اگر بد...
چهارشنبه 4 خرداد 1390 12:43
نظراتتان را خواندم. عمیق و با تامل. شخصیت محبوب ِ ایرانی ها در سفرهای گالیور " گلام " بود. همان " من میدونستم" و همان " من مخالفم" . ما عاشقِ سازِ مخالف زدنیم. ما عاشقِ فالش خواندن و نتِ خارج زدنیم. خودم را عرض میکنم. وقتی روزِ زن چنین پستی مینویسم یعنی دلم میخواهد مخالفت کنم و وقتی جواب...
-
جنگجوهای ...
سهشنبه 3 خرداد 1390 17:29
در عالم ِ وبگردی به اینجا رسیدم. حالم را نمیتوانم دقیقا شرح دهم ، چون خودم هم نفهمیدم چه حالی شدم ،خشم ؟ تهوع؟ ناامیدی؟ سرخوردگی؟ نفرت ؟ یا ملغمه ای از این ها؟ احساس کردم یک نفر چنگ انداخته دور ِ گلویم و فشار میدهد. احساس کردم هنوز نمیدانم کجا زندگی میکنم. و خیلی احساسات ِ دیگر که اگر بگویم میترسم دعوا شود ، پس...
-
سراب
سهشنبه 3 خرداد 1390 00:06
فردا سخت گرفتارم و نیستم. با اجازه شما و صاحب خانه ، یکی از پست های اول وبلاگ خودم را میگذارم. به بهانه ء این روزها که با یک اس ام اس انجام وظیفه میکنیم به خیال ِ خام ِ خود. *** ما معتقدیم که " عصرِ ارتباطات " نام ِ دروغینی بیش نیست . مثل ِ همان پدر و مادرهایی که دخترهای سبزه ء خود را " سپیده "...
-
مادرانگی
دوشنبه 2 خرداد 1390 12:11
ایمیل آمده است " بهترین هدایا برای روزِ مادر" . انواع هدیه برای مادران ِ عزیز ِ شما" ... بازار ِ شامی درست کرده اند. همه جا بحثِ مادر است و مادرانگی و روزِ مادر.همان مادرها که بهشت زیرِ پایشان است . همان مادرها که به بهای زندگیِ یک آدم ِ دیگر با تجربه و آبدیده میشوند و بعد هم مزدش بهشت را شش دنگ به نامِ...
-
دوست من ، سلام(آناکارنینا)
دوشنبه 2 خرداد 1390 00:14
بچه های جنگ همه یک چیز را تجربه کرده اند. جابجایی وسط مقطع. حالا یا به مدرسه ای رفته اند و یا به مدرسه شان شاگرد جدید اضافه شده است . اگر این جابجایی وسط ِ سال هم بوده باشد که واویلا. انقدر تلخ است که نگو . میروی سر کلاس، همه با هم دوستند ، مات نگاه میکنی تا یک جای خالی پیدا کنی ، نگاه ها دوستانه نیست و پر از پرسش و...
-
خدانگهدار ...
یکشنبه 1 خرداد 1390 21:28
عرضم به حضورتان که امشب راس ساعت ۱۲:۰۰ کلید جوگیریات را به مهمانمان تقدیم خواهیم کرد ... اما چند نکته که لازم است خدمتتان عرض کنم . 1- مهمان یک هفته ای جوگیریات قلم محشر و فوق العاده ای دارد بی اغراق بگویم پستی از ایشان نخوانده ام که از آن لذت نبرده باشم . امیدوارم این یک هفته باب آشنایی شما دوستان جوگیریات را با...
-
تبریکات پیشاپیشانه
یکشنبه 1 خرداد 1390 14:04
مناسبت های این چند روزه : امروز اول خرداد تولد مینا دختر مژگان چهارشنبه ۴ خرداد تولد دوست عزیزم آقای دوست پنجشنبه ۵ خرداد تولد فرزانه عزیز جمعه ۶ خرداد تولد حنانه فلوت زن شنبه ۷ خرداد تولد گوجه سبز صمیمانه تولد همه این عزیزان را تبریک عرض می کنم ...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 خرداد 1390 09:00
امشب طی مراسمی با شکوه کلید خانه مجازیمان را به مدت یک هفته به یک دوست عزیز می سپاریم ... اطلاعات تکمیلی متعاقبا در اختیار شما قرار خواهد گرفت .
-
خون بازی
شنبه 31 اردیبهشت 1390 14:48
باورم نمیشد این صحنه را به چشم خودم ببینم بعضی ها دوست دارند و اصلا ممکن است کیف هم بکنند از دیدنش بعضی ها حتی پول می دهند از این فیلمهای ترسناک و خون و خونریزی ببینند ولی من که با دیدن یک گربه له شده کنار خیابان تا دو ساعت حالم خراب می شود چرا ؟ پیرمرد لباس مرتبی تنش بود داشت از عرض خیابان رد می شد یک ماشین با سرعت...