-
می سازد و باز بر زمین می زندش ...
پنجشنبه 29 اردیبهشت 1390 11:59
زندگی حدیث رفتن و آمدن آدمهاست اگر با رفتنشان بنشینیم و غصه بخوریم الکی و با آمدنشان شاد شویم بیخودکی فایده ندارد که ... دارد ؟ باید از این رفتن و آمدن آدمهای زندگیمان چیز یاد بگیریم یاد بگیریم که خودمان هم به هیچ بندیم و به چیز پیوند یاد بگیریم وقتی یک نفر می رود عزیز ترین چیز هایش هم با خود نمی برد گرانترین چیز هایش...
-
گذشته ...
پنجشنبه 29 اردیبهشت 1390 00:00
یاد گذشته ها گاهی اذیت میکنه آدمو . به رفتارت ، کم لطفیت با آدمهایی که خیلی هم دوستشون داشتی ، به حرکات نابجات ، حرفهای بی منطقت ، توقعات بیجات ، محبتهایی که میتونستی بکنی و نکردی ، یه افسوس بجا میگذاره برات . یه افسوس عمیق . اندوه عظیم فرصتهای از دست رفته ... محبتی که تو دلت بود و تو وقتش ابراز نکردی ... - عکس از...
-
خیلی خوشحالم رفیق
سهشنبه 27 اردیبهشت 1390 22:37
حالا که دارم فکر می کنم انگار یکسال از آن مسافرت یکروزه عید می گذرد طرفهای ظهر توی اتوبان قم ٬ بعد از فرودگاه امام با مهربان وایساده بودیم منتظر ٬ کنار ماشین آتش نشانی یکهو تاکسی سبز رنگ شهریار از دورها خرامان خرامان پیدایش شد ... - همانجا کنار اتوبان دیده بوسی عید کردیم و چای و شیرینی خوردیم بعد هم رفتیم قم ٬ منزل...
-
بگذریم ...
دوشنبه 26 اردیبهشت 1390 23:18
بنده خدا پیرزن دلش خیلی گرفته بود به نظرم خب دل است دیگر خدا دل آدمی را برای گرفتن آفریده اصلا شاید هم خسته بود و نای راه رفتن نداشت نشست روی جدول های سیمانی روبروی نانوایی دست کرد توی کیسه سبز رنگش که بزرگ رویش نوشته شده بود ... - بگذریم ... اصلا چه اهمیتی دارد که روی کیسه سبز رنگ چه نوشته شده بود ؟ مدیر عامل آن شرکت...
-
یک دو سه
دوشنبه 26 اردیبهشت 1390 08:39
یک عمه زری اینجا نوشته است : ده روز می گذرد از وقتی که عزمم را جزم کردم برای ارسال مجموعه داستانی ام به دوستانم تا به خودم و خیلی از نامرئی ها نشان بدهم که دیگر دهه شصت نیست که ادبیات خلاصه بشود توی یکی دو تا مجله. تا به خودم و خیلی از نامرئی ها نشان بدهم که ترجیح می دهم به جای ایستادن و انتظار کشیدن برای راه رفتن روی...
-
خواب نما ...
شنبه 24 اردیبهشت 1390 23:47
ایران خانوم سلام نماز صبحش را که داد خم شد توی سجاده و لپهایش را چند بار چپ و راست چسباند به مهر که از اشکهایش خیس شده بود . تسبیح شاه مقصود را چند دور چرخاند و تسبیحات اربعه گفت بعد سجاده را جمع کرد و رفت جلوی آینه و به خودش لبخند زد رو کرد به عکس حاج آقا مرتضی و طوری که انگار زنده باشد گفت : حاج آقا ! بعد پونزده سال...
-
آخرین پست ...
چهارشنبه 21 اردیبهشت 1390 17:47
این داستانک گل گیسو رو خیلی دوست داشتم . گل گیسو ازت ممنونم که خبرم کردی آپ جدیدت رو بخونم . تو این روزهای خاکستری ، گاهی همچین تکون هایی لازمه . که مثه درختی که تکونش میدن ، برگهای خشک . شاخه های خشکیده ، گردو غبار از سر و روی دل آدم بریزه . فعلن : زیاده عرضی نیست ... فعلآ خدانگهدار این آخرین پست شیرزاد بود . و دیگر...
-
سلام شیرزاد
سهشنبه 20 اردیبهشت 1390 22:10
برای روح بزرگ شیرزاد طلعتی فاتحه ای قرائت کنید و حرفهای دوستانش را در ادامه مطلب بشنوید ... - ۱- شیرزاد طلعتی وبلاگ مکتوب - سلام ... ۲ -محسن باقرلو وبلاگ کرگدن - سلام شیرزاد ... ۳-آلن وبلاگ اراجیف یک کابوی - سلام شیرزاد ... ۴-آرمین وبلاگ موسیقی سنتی - سلام شیرزاد ... ۵-دلارام - سلام شیرزاد ... ۶- دختر فصل بهار - سلام...
-
تو که نباشی ...
سهشنبه 20 اردیبهشت 1390 19:54
تقدیم به روح پر کشیده شیرزاد عزیز.... از زبان مریم اش و دوستانش و سپهر : تو که نباشی هرچه که هست رنگ نبودنت را به خود می گیرد.... نبودن هایت به سنگینی غروب ماننده اند به بغض های فرو خورده ایی که نه تاب ماندن در گلو دارند و نه روی ترکیدن..... نبودن هایت چرخ دنده های زمان را اکسیده میکند و ثانیه ها سفت وسخت می چرخند، و...
-
امشب با تو حرف می زنیم شیرمرد !!!
سهشنبه 20 اردیبهشت 1390 11:15
دوستانی که با شیرزاد صحبت کردند : محسن باقرلو آلن آرمین دلارام دختر بهار الهام فرناز گل گیسو حبیب حنانه مریم ماژ و موژ کورش مهرداد میلاد پریسا نازنین مریم پونه رعنا کیامهر سمیرا سهبا صومعه وانیا سوسک سیاه رها بانو ژاکلین مامانگار مجتبی الهه بهار بهنام هلیا هاله بانو تیراژه بانو زن ذلیل خانم زائر بازی شیرزاد امشب...
-
بغض
دوشنبه 19 اردیبهشت 1390 16:13
.... کاش این همه بغض مجبور نبود قطره قطره خالی بشه به جون کندن . کاش میشد سد رو شکست تا همش یه جا خالی شه و خلاص ... آخه ما مردا سخت اشکمون میاد . اما راحت بغض تو گلومون گیر میکنه و نفس کشیدنو سخت میکنه ... شیرزاد طلعتی - ۲۶ شهریور ۱۳۸۸ - یک هفته بعد از مرگ هما ... - منبع این پست پی نوشت : فایل صداهایتان را تا ساعت ۱۲...
-
مرسی فقط همین
دوشنبه 19 اردیبهشت 1390 09:00
امروز تولد مهربان است به جای تبریک می خواهم تشکر کنم : مهربان من ! ممنون که این روزهای گند و مزخرف مرا تحمل می کنی ... بازی صوتی شیرزاد سه شنبه شب برگزار می شود . لطفا عجله کنید ...
-
بازی صوتی شیرزاد
یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 01:19
- مریم - همسفر شیرزاد اینجا برایم نوشته : پنجشنبه 15 اردیبهشت ماه سال 1390 ساعت 8:03 PM سلام کیامهر عزیز رفیق شفیق مرد مردا مریمم همسفر شیرزاد کسی که دلش برای تو و برای همه ی بچه های سرزمین بلاگستان میتپید و عاشقتون بود و هست دیشب وقتی صفحه وبلاگتو باز کردم و دیدم برای دل داداشت داری متحمل چه زحمت بزرگی میشی ۳ حالت...
-
مرد قطعه ۷۴ بهشت
شنبه 17 اردیبهشت 1390 14:00
دیروز ساعت ۱۱ وقتی دوستانش داشتند زار زار گریه می کردند مرد قطعه ۷۴ بهشت با لبخندی روی لب داشت تماشایشان می کرد شیرزاد جان ! ما که می دانیم تو با آن همه بزرگی توی آن دو متر چاله خاکی جا نمی شوی . ما که می دانیم تو آن پایین خواب نیستی . ما که می دانیم تو آن بالا بیداری و داری نگاهمان می کنی . ما که می دانیم جای تو خوب...
-
وداع با یک مرد ...
شنبه 17 اردیبهشت 1390 02:12
تمام لحظه ها در مرگ مدفون است جوانی در پس یک شوم بی پایان برای نیستی بر عرش زمان را زیر و رو میکرد تمام خوب ها در مرگ آلاله میان حسرتی جانکاه جان میداد... زمان بی رنگ تر از من و من بی رنگ تر از محض کسی بر رد پای تلخ این احساس نقاب نیستی میزد... و آخر سنگ قبری سرد تمام آرزو در خاک صدای ضجه ی {یک زن} به روی سنگ بی...
-
بهار که بیاید ...
پنجشنبه 15 اردیبهشت 1390 20:08
امروز توی چاپخانه خانم فتوشاپیست وقتی ماجرای چگونه رفتن شیرزاد را فهمید بغض کرد و آهی کشید وقتی داشت جملات شیرزاد را تایپ می کرد دیدم چشمهایش خیس شده اند . پرسید : ببخشید این مرحوم چه نسبتی با شما داشت ؟ من هم گفتم : برادرم بودند ... - به لطف خدا بازی صوتی شیرزاد را بزودی برگزار می کنیم . کامنت مریم حجت را تمام کرد...
-
مهمانی لوتی
چهارشنبه 14 اردیبهشت 1390 14:16
دوستان شیرزاد روز جمعه ۱۶ اردیبهشت ساعت ۱۱ صبح بر سر مزار او گرد هم می آیند. بهشت زهرا-قطعه ۷۴-ردیف ۴۵-شماره ۷۷.
-
انصرافیه
چهارشنبه 14 اردیبهشت 1390 09:00
چند تا از دوستان خصوصی و عمومی کامنت گذاشتند و نسبت به انجام این بازی انتقاد کردند انتقادهاشون هم انصافا درست و به حق بود طوریکه از انجام این بازی منصرف شدم ... با تشکر از آلن ٬ دلارام ٬ آرمین ٬ کورش ٬ سوسک سیاه ٬ مهرداد(تیراژه) ٬ سهبا ٬ وانیا ٬ فرناز ٬ سمیرا ٬ رها و صومعه عزیز که محبت کردند و فایل صداهاشون رو...
-
الو شیرزاد ... منم کیا ... گوشی رو بردار !!!
سهشنبه 13 اردیبهشت 1390 11:39
هنوز صدایت روی پیامگیر موبایلم هست که می گویی : من شیرزادم ... گویا با من کار داشتی ... زنگ بزن ... من بیدارم کیا !!! و من هر روز دارم شماره ات را می گیرم و زنگ می زنم ولی تو بیدار نیستی شیرزاد جان !!! تو که خالی بند نبودی با مرام .... دلم برایت خیلی تنگ شده شیرزاد این خیلی را فقط من و تو و خدا می دانیم امشب می خواهم...
-
یادم میاد فریادم میاد
سهشنبه 13 اردیبهشت 1390 00:46
با نیم نگاهی به لینک های پست قبل تشریف ببرید اینجا را بخوانید ...
-
اردی بهشت جهنمی
دوشنبه 12 اردیبهشت 1390 22:44
حالا تمام حرف دلم ماتم و غم است هر قدر از تو گفته شود باز هم کم است از هم گسسته صفحه مکتوب شیرزاد اردی بهشت بعد تو اردی جهنم است - ا ین لینکها را که درمورد شیرزاد نوشته بودند پیدا کردم. اگر اسم کسی جامانده یادآوری کنید تا اضافه کنم. - کرگدن شازده کوچولو کورش تمدن پ ونه محمد گل گیسو فاطمه کاتیا مینا هیشکی وروجک حنانه...
-
مکتوب بی کاتب
یکشنبه 11 اردیبهشت 1390 22:02
ضمن عرض تسلیت به همه دوستان عزیز ٬مراسم ترحیم شیرزاد عزیز روز دوشنبه ۱۲/۲/۹۰ از ساعت ۱۸ الی ۲۰ در خیریه شند آبادیها برگزار می شود . نشانی : میدان آزادی - طرشت -بلوار مهدی صالحی - چهارراه طرشت جنوبی - خیابان لطفعلی بی شک حضور تک تک شما عزیزان به مریم شیرزاد دلگرمی و تسلی خواهد داد ...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 11 اردیبهشت 1390 09:38
شیرزاد طلعتی درگذشت ... تف بر تو ای روزگار لعنتی
-
آیا جوگیریات به ... می رود ؟ ( ... را خودتان حدس بزنید )
یکشنبه 11 اردیبهشت 1390 00:00
کامنتهای پست قبل یک مقدار مرا به فکر انداخت البته هم نظر مخالفان برای من عزیز است هم موافقان راستش را بخواهید از همین امروز عصر وقتی پست را گذاشتم کلی فکر و خیال آمد سراغم که اگر مستاجر عزیزی که قرار است توی این هفته جای ما بنویسد یکهو از این خانه خوشش آمد و نخواست بلند شود و کلیدش را پسمان نداد آنوقت چه خاکی به سرمان...
-
اکازیون
شنبه 10 اردیبهشت 1390 16:45
تا حالا شده دلتان بخواهد یک مدتی ننویسید ولی پر از حرف باشید ؟ تا حالا شده دلتان بخواهد بروید یک جایی بنویسید که هیچ کس شما را نشناسد ؟ تا حالا شده بخواهید به خودتان کمی وقت بدهید برای استراحت ؟ از آنجا که ما هیچ چیزمان به آدمیزاد نمیخورد افسردگی مجازیمان هم یکجورهایی شبیه بازی در آمد و تصمیم گرفتیم جوگیریات را یک...
-
حسن آقا و تردید یک میلیون تومانی
شنبه 10 اردیبهشت 1390 00:19
آدم وقتی می نشیند پشت سکان پایگاه مجازیش خیلی راحت می تواند خودش را آنطوری نشان بدهد که نیست اصلا می تواند خودش را آنطور که نیست نشان بدهد می تواند به دیگران بگوید که مهربان است و مردم دار می تواند بگوید خوشگل است و خوش تیپ می تواند بگوید تحصیلات عالیه دارد و شغل آنچنانی می تواند از خودش آدمی به نمایش بگذارد که...
-
گزارش یک ختم
جمعه 9 اردیبهشت 1390 18:44
یک حاج آقای سیاه پایین منبر نشسته بود و داشت میوه پوست می کند ریش های سیاهش تا نزدیک چشمهایش روییده بودند و وقتی میوه ها را می جوید احساس می کردم ریشهایش می روند توی چشمهایش یک حاج آقای سفید هم بالای منبر داشت روضه می خواند داشت می گفت هرمله چطور از چند کیلومتری با یک تیر سه شعبه گلوی نوزاد امام حسین را نشانه گیری...
-
چون خورشید بی فروغ شود ...
پنجشنبه 8 اردیبهشت 1390 23:11
عبدالباسط دارد قرآن می خواند نمی دانم از این همه سوره قرآن و این همه قاری چرا این سوره و این آدم ؟ چرا این دو باید آدم را یاد مرگ بیاندازند ؟ اذا الشمس کورت و اذا النجوم الکدرت ... - نشسته ام توی ماشین و منتظرم مهربان و خواهرهایم بیایند پایین من که کسی را نمی شناختم ده دقیقه ای نشستم و تحملم تمام شد پدرش سیگارش را...
-
حلال زادگان حرام لقمه
پنجشنبه 8 اردیبهشت 1390 00:35
همانطور که داشت بین ماشین ها ویراژ می داد و لایی می کشید بلند بلند زار می زد ... زن بیچاره افتاده بود روی صندلی عقب و از گوشها و دماغش خون می آمد . داد می زد : شکیلا ! شکیلا جان ! صدای منو می شنوی ؟ گه خوردم به مولا ... شکیلا زنده ای ؟ الان می رسیم بیمارستان تو رو جان عزیزت نمیر ... - حاج ابراهیم صراف ٬ معتمد بازار...
-
لعنت بر پدر سلامتی ...
چهارشنبه 7 اردیبهشت 1390 08:19
قرار بود سر ساعت ۶ همه سربازها توی پادگان جمع شوند اما من دیر رسیدم . وقتی رسیدیم پرچم را هم داده بودند بالا و سرود را هم خوانده بودند دژبان ٬ من و چهار تا سرباز تاخیری را کنار هم صف کرد و گفت : همینجا بایستید تا تکلیفتان معلوم شود ... - سربازها که رفتند ما ماندیم و گروهبان که با غیظ آمد طرفمان هر کداممان توضیحی دادیم...