دوستانی که تا این لحظه عکس هایشان را ارسال کرده اند :
1- داود پورامینی
2- فریبا
3- پونی
4- باغبان
5- رها آفرینش
6- دل آرام
7- بهار همیشگی
8- سمیرا
9- سمانه
10- امیر حسین
11- حسام
12 - مرضیه
13- منصوره مشیری
ممنون ...
هیچ وقت علت این توجه بی اندازه به ماه تولد رو نفهمیدم .
تعصبی که گاهی در حد آبی و قرمز بودن پیش میره و دروغ چرا بعضی وقتها من هم ناخواسته سوار این موج شدم . البته من ماه و روز تولدم رو دوست دارم و یه جورایی فکر می کنم ماه مهر بهترین ماه سال هم هست ( در حد همون شوخی و کلکل سر آبی یا قرمز بودن ) اما اینکه یکنفر برای معرفی خودش از ماه تولدش مایه بذاره رو درک نمی کنم .
چیزی که اتفاقا خیلی هم در دنیای مجازی رایجه و حتما دیدید که در پروفایل وبلاگ یا اینستا به جای گفتن اسم واقعی یا سن و سال و رشته تحصیلی و شغل ، نوشتن اینکه متولد چه ماهی هستند در اولویت قرار می گیره
طوری که بعضی ها بدون هیچ توضیح و تفسیری برای معرفی خودشون به اهالی دنیای مجازی صرفا به یک جمله بسنده می کنند .
مثلا : یک تیر ماهی
و احتمالا فکر می کنند که با این جمله قرار است مخاطب حجم زیادی از اطلاعات از نویسنده یا صاحب اون اکانت بدست بیاره .
نمیتونم درک کنم چطور ممکنه ماه تولد یکنفر تعیین کننده خلق و خوی اون شخص باشه
طالع بینی ها هم که کلا یکسری صفات عجیب و غریب و معمولا خوب ردیف کردند برای آدم ها و بعضی ها برای جذاب تر شدن زن و مرد متولد هر ماه رو هم جدا کردند و قوانینی هم دارند که زن متولد فلان ماه نباید با مرد فلان ماه ازدواج کند یا بالعکس
مثال 1 : خصوصیات متولدین اردیبهشت :
خیلی قانع ، صبور و آرام ، پرتحمّل ، عاشق مالکیّت ، حسود ، متعصّب ، اهل اعتدال ، با محبّت ، خیلی قوی و سالم ، عاشق عطر و بوی طبیعی ، از تجارب گذشته الهام میگیرد ، واقعاْ وفادار ، مخالف افراط ، با سلیقه ، خوشگلپسند ، پولدوست ، همیشه راضی ، مصمّم ، پرکار ، سخاوتمند ، مؤقّر و سنگین ، فقط در مقابل حرف آرام رام میشود ، اهل مادیّات ، دنبال زندگی شیرین ، مادّیگرا و سودجو ، بههر کاری صورت واقعی میدهد ، مخالف خشونت ، با ثبات و پایدار ، عاشق صلح و آرامش ، صادق ، مال جمع کن ، اهل هنر ، مخالف درگیری ، اگر عصبانی شود طوفان بپا میکند ، مستعد کشاورزی ، هرکاری را به پایان میرساند ، رئیس فعّال و لایق ، با همه کنار می آید ، خود سر ، نجیب، عاشق خانه و خانواده ، عاشق طبیعت ، عاشق رفتار ملایم ، کمک رسان ، دارای قلبی بزرگ ، با صفا ، مسلّط به نفس ، دارای عزّت نفس ، عاشق گل و زیبائی ، بی تفاوت نسبت به دشمنان ، میانه رو ، رفیق و دوست بسیار شیرین ،شیک پوش ، علاقهمند به موسیقی ، قدر شناس ، مخالف عجله ، دارای تحمّل زیاد ، محتاط و مخالف اعتراض و انتقاد .
مثال 2 : خصوصیات متولدین خرداد :
اهل تنّوع ، واقعاْ باهوش ، سریعالانتقال ، متلّونالمزاج ، غیر پایدار ، عاشق کارهای فکری ، کنجکاو ، پرانرژی ، دارای شخصیّت دوتایی ، بیثبات ، دمدمی مزاج ، هرگز کار را تمام نمیکند ، عاشق مسافرت ، معاشرتی ، سر به هوا ، زرنگ ، قابل تطبیق با هر محیط ، پی به اسرار میبرد ، نا آرام ، در جستجوی مطالب جدید ، واقعاْ با سلیقه ، ماهر ، دارای قدرت فکری زیاد ، آدم شناس ، عاشق برنامههای کوتاهمدت ، منطقی ، عاشق حرکت ، متنفّر از تقلّب ، عاشق کامپیوتر ، از کار طولانی خسته میشود، عاشق شطرنج ، زود جوش ، در یکجا بند نمیشود ، نرم و غیرمستقیم حرف میزند ، قابل انعطاف ، عاشق مطالعه ، عاشق جمع مردم ، رنگارنگ ، دارای قوّه تخیّل زیاد ، خوش سر و زبان ، ماجراجو و بی ثبات ، شیک پوش ، غیر حسود ، گاهی شاد و گاهی غمگین ، گاهی پر حرف و گاهی خاموش ، نکته سنج ، اهل هنر ، خواهان وفاداری ، کم حرف ، آب زیر کاه ، اهل معاشرت ، رویائی ، بی قرار ، اصلاْ رویش حساب نکنید ، میل ندارد کسی از کارش سر در بیارد ، با انصاف ، بدقول ، اهل زخم زبان ، گاهی لجباز ، عاشق غذاهای تند
طالع بینی انواع و اقسام مختلفی هم داره . هندی، چینی، عربی ،ازدواج ، روزانه ، شبانه ، هفتگی ، طالع بینی رنگ ، طالع بینی بر اساس سال تولد و ...
هرچند نسبت به این داستان هم شک و تردید دارم اما اگر به جای ماه تولد ، زمان بسته شدن نطفه یک نوزاد را در نظر بگیریم و بعد به وضعیت قرار گرفتن ماه و ستاره ها و قمر و عقرب و کواکب و تاثیر آن بر شخص بپردازیم با وجود اینکه قبولش سخت است ولی باز منطقی تر است تا ماه تولد یکنفر آن هم در این روزگار پیشرفت علم
لابد می پرسید چه ربطی به پیشرفت علم دارد ؟ بگذارید برایتان مثال بزنم
دکتر مهربان وقت تولد نی نی تازه ما را اوایل خرداد اعلام کرده است
با توجه به اینکه این زمان سقف زمان ممکن و بر اساس زایمان طبیعی است و مهربان احتمالا سزارین خواهد کرد تاریخ تولد نی نی ما بسته به تصمیم خودمان یا اواخر اردیبهشت یا اوایل خرداد خواهد شد
یعنی با فرض صحیح بودن این طالع بینی ها من و مهربان می توانیم تصمیم بگیریم فرزند جدیدمان
یک اردیبهشتی باشد یا خردادی
می توانیم تصمیم بگیریم داداش آقا مانی یک مرد اردیبهشتی خیلی قانع ، صبور و آرام ، پرتحمّل و عاشق مالکیّت باشد یا نه یک مرد خردادی اهل تنّوع ، واقعاْ باهوش ، سریعالانتقال ، متلّونالمزاج و غیر پایدار از آب در بیاید .
بیچاره مانی جان هم که دیگر از دست رفت و با انصاف ، بدقول ، اهل زخم زبان ، گاهی لجباز و عاشق غذاهای تند شده است.
مطمئنم که طالع بینی معتقدین و طرفداران سرسختی دارد .من هم به شخصه با طالع بینی به عنوان یک تفریح و سرگرمی مشکلی ندارم . همانطور که از یک پرنده یک فال حافظ بخرم و حالم خوش بشود اما پذیرفتن این باور که طالع بینی یک علم است و رد خور ندارد ، آنطور که در ذهن و اعتقادات بعضی ها رسوخ کرده هیچطور توی مخم نمی رود .
شما به عنوان یک طرفدار یا یک مخالف با طالع بینی در این خصوص چه نظری دارید ؟
خوشحال می شوم طرفداران طالع بینی دلیل منطقی و علمی برای این باورشون بنویسند شاید من دچار اشتباه باشم .
همیشه قبل از شروع بازی های وبلاگی یک ترس بزرگی داشتم . اینکه از بازی استقبال نشود . اینکه بازی فقط ده - بیست شرکت کننده داشته باشد را یکجور ضایع شدن و کنفتی برای خودم می دانستم . نه اینکه ده - بیست شرکت کننده تعداد کمی باشد . نه . ولی وقتی یادم می آمد که بعضی از بازی های وبلاگی جوگیریات نزدیک به 100 نفر شرکت کننده داشت یکجورهایی بازی کردن با 20 نفر را کسر شان می دانستم . خاطرتان باشد یکی از بازی های صوتی شب یلدا هم بود که مثلا خودم را چیز کردم و بهم برخورده بود و پست را رمز دار کرده بودم برای انتقام از دوستانی که قول داده بودند شرکت کنند و شرکت نکردند .
اما از آنجا که زمان معلم خوبیست حالا دچار تحول شده ام .
نه اینکه از تعداد زیاد شرکت کننده ها خوشم نیاید اتفاقا برعکس
اما خوب که فکر می کنم می بینم مهم دور هم بودن است و خوشی کردن و شاید توقع زیادی باشد که در این روزگار پر از دغدغه و گرفتاری انتظار داشته باشم همه با قوانین من بازی کنند و به قول یکی از دوستان توی کامنتها با هر تعداد شرکت کننده ای باید بازی انجام شود .
مخلص کلام اینکه
اگر شرایط بازی وبلاگی برایتان دشوار است انصافا راضی به زحمت نیستم و یک وقت از سر رودرواسی و بی میلی خودتان را به دردسر نیندازید . دوستانی که امتحان دارند یا تمایلی به شرکت در بازی ندارند یا وقت و حوصله بازی کردن ندارند مثل همیشه قدمشان روی چشم ماست و دوستانی که محبت می کنند و عکس می فرستند هم مثل همیشه لطفشان را شامل حال بنده کرده اند .
توضیحات بازی را اینجا می توانید ملاحظه کنید .
تا این لحظه این عزیزان عکس هایشان را ارسال کرده اند .
1- داود پورامینی
2- خورشید ( عکس از طرف داود ارسال شده و اگر مایل باشد عکس دیگه ای بفرستد )
3- فریبا
4- پونی
5- باغبان ( جواب ایمیل شما را دادم باغبان عزیز )
6- پونی
ممنون از لطف شما ...
چهره استاد جلال مقامی ما را بیشتر به یاد برنامه خاطره انگیز دیدنی ها می اندازد . اما این مرد آقای شنیدنی هاست . ما چه فیلم ها و سریال هایی را با صدای این مرد زندگی نکرده ایم . صدایی که بی شک تکرار نشدنی است .
عمرت دراز استاد جلال مقامی
سلام علیکم
ممنونم از همه دوستانی که در پست قبل حاضری زدند و باور کنید بعد از مدتها سوت و کور بودن کامنتدونی کلی انرژی مثبت و انگیزه پیدا کردم .
امیدوارم بازی وبلاگی که می خواهیم شروع کنیم خاطره انگیز و به یادماندنی باشد .
اگر بخوایم یک دسته بندی کلی داشته باشیم تا آنجا که حافظه بنده یاری می کند سه نوع بازی وبلاگی در طول این چند سال در فضای وبلاگستان انجام شده است .
اول : بازی های نوشتاری
بدین ترتیب که یک وبلاگ نویس در مورد موضوعی می نویسد و سایرین را دعوت می کند به نوشتن در مورد همان موضوع .
دوم : بازی با عکس و تصویر
مثل خیلی از بازی هایی که اینجا یا در وبلاگ محسن باقرلو نمونه اش را دیده اید . احتمالا خاطره انگیزترینش هم همان بازی عکس های کودکی باشد .
سوم : بازی صوتی
که مخاطبان گرامی در مورد خاصی فایل صوتی می فرستند و بصورت مجزا یا در یک فایل واحد منتشر می شود .
بنده خودم دو مورد آخر را بیشتر می پسندم چون دوستان بی وبلاگ و خاموش هم می توانند مشارکت داشته باشند .
یک نظرسنجی هم در ستون سمت راست وبلاگ قرار گرفته تا بتوانید بازی مورد نظرتان را انتخاب و به آن رای بدهید . در ضمن اگر پیشنهادی برای انجام هرکدام از بازی ها دارید توی کامنتها بنویسید .
مثلا اگر قرار به بازی با عکس و تصویر باشد بازی عکس های پرسنلی یا عکس های عزیزترین آدم زندگی یا عکس در بین جمع خانواده را پیشنهاد می کنم .
یا برای بازی صوتی بازی آهنگهای خاطره انگیز و درخواستی و یا روایت یک لطیفه یا خاطره خنده دار ، پیشنهادات خوبی می تواند باشد .
البته اینها ایده های خام است . قرار است دور همی خوبی داشته باشیم و بازی ی را انتخاب کنیم که همه مایل به مشارکت در آن باشند . عجالتا رای تان را بیاندازید داخل صندوق تا ببینیم کدام بازی بیشتر رای می آورد و فردا شب در مورد خود بازی بیشتر صحبت می کنیم .
ارادت ...
شور و شوق و حال و هوای اینستاگرام مرا یاد روزهای خوب و پر رفت و آمد وبلاگستان می اندازد اما نمی دانم چرا آنطور که باید مثل بعضی از معلوم الحال هایی که اسمشان را فعلا اینجا نمی آورم ( ولی احتمالا چند خط پایین تر اسمشان را خواهید خواند ) نمی توانم در فضای اینستاگرام ذوب و محو بشوم .
نمی توانم انقدر برایش وقت بگذارم با اینکه واقعا فضای اینستاگرام را دوست دارم و صد بار بیشتر نسبت به فیس بوک برایش احترام قائلم . شاید چون اینستا شبیه وبلاگ است و کسی که عضو اینستاگرام می شود برای خودش تولید محتوا می کند برعکس فیس بوک که اکثرا اشتراک گذاری و نشخوار مطالب و نوشته های این و آن است .
با این وجود اصلا نمی توانم کپشن و توضیحات زیر عکس ها را بخوانم . یعنی حوصله خواندن متن های طولانی را ندارم برعکس وبلاگ که انگار می نی مال برایم ناقص و نارسا به نظر می رسد .
اینستاگرامم یک تعداد عکس خانوادگی دارد از سفر و اتفاقات روزانه و اکثرا عکس های مانی است . هیچ وقت شبیه یک رسانه نگاهش نکرده ام چون نه ادعایی در عکاسی دارم و نه احساس می کنم یک تصویر بیانگر کامل افکار و درونیات من باشد . اینستاگرام را درست مثل یک آلبوم عکاسی می دانم که خیالم راحت است اگر گوشی موبایلم گم شد عکس های خوبش را از دست نمی دهم و اگر فردا روزی خواستم بدانم چه تاریخی چه کاری کرده ام و کجا بوده ام با تماشایش یادم بیفتد که مثلا هشت هفته قبل بوده یا شش هفته قبل .
برای همین زیاد اهل تعامل با دوستان اینستایی نبوده ام و هیچ وقت در چالش هایی که از چپ و راست به اینستاگرام سرازیر می شوند شرکت فعال نداشته ام .
چند وقت پیش توی کامنتهای یکی از پست های جوگیریات ، محسن باقرلو پیشنهاد داد که یک بازی وبلاگی راه بیندازیم . دروغ چرا ؟ من هم خیلی دلم برای بازی وبلاگی تنگ شده است و دل و دماغش را هم دارم اما باید دو نکته را قبول کرد . اول اینکه وقتی دوستانت در فضاهای دیگر تو را به بازی دعوت کرده اند و تو قبول نکرده ای احتمالا وقتی بازی وبلاگی راه بیفتد دوستان هم شرکت نخواهند کرد . و دوم اینکه باید بپذیریم وبلاگ آن شور و شوق قدیم ها را ندارد و تعداد کامنتها موید همین موضوع است .
القصه این پست را نوشتم برای اینکه بدانم رفقای قدیم و جدید اگر خدای نکرده سرمان به جایی خورد و خواستیم بازی وبلاگی بکنیم پایه هستند یا نه ؟ اصلا اینجا را می خوانند یا نه ؟ می خوانند ولی حوصله ندارند کامنت بگذارند یا نه ؟ و آخر اینکه اگر قرار باشد بازی کنیم حاضر هستند یا غایب ؟
یک عدد دو رقمی در نظر دارم که اگر تعداد حاضری های توی کامنتدونی به آن حد نصاب برسد بازی می کنیم و اگر هم نرسید دیگر بنده بی تقصیرم و مجبورید کما فی السابق هر شب همین پستهای طول و دراز و حرف های صد من یک غاز را تحمل بفرمایید .
ظاهر و باطن کاری بود که از دستم ساخته بود ...
جمعه شب مشغول خواندن پیام های وایبر بودم که توی سه تا از گروه هایی که عضو هستم این پیام عینا منتشر شد :
قلقلی درگذشت...
متاسفانه سحرگاه دیروز نهم دی,یکی از عزیزترین شخصیت های تلویزیونی کودکی مان,قلقلی,دار فانی را وداع گفت.مهدی جاویدی این هنرمند همیشه جاوید تلویزیون,با اینکه سالها بود سرطان را به زانو در آورده بود,رفت که برای همیشه به خاطره ها بپیوندد.همه ی اونایی که مثل من یه دنیا خاطره دارن ازش فاتحه ای نثار روحش کنند...
روحش شاد.یادش گرامی
خب قلقلی را حتما همه بچه های همنسل من و حتی کوچکترها یادشان هست . مرد کوتاه قامتی که همیشه پانتومیم بازی می کرد و ادا و اطوار های بامزه ای داشت و بچه ها از دیدنش ریسه می رفتند . همکار همیشگی عمو قناد بود همان موقع ها هم شایع شده بود که واقعا قدرت تکلم ندارد که البته صحیح نبود .
دروغ چرا ؟ خیلی دلم گرفت و غصه خوردم . همیشه پیش خودم فکر می کردم یکروز مجری یک برنامه پر بیننده تلوزیونی خواهم شد و قلقلی را دعوت می کنم تا راز این سکوت چند ده ساله اش را بگوید و مردمی که خیلی هایشان مثل من دوست دارند صدای قلقلی را بشنوند به آرزویشان خواهند رسید .
توی یکی از همین گروه ها دوستی گفت که بازیگر نقش قلقلی نامش شهرام لاسمی است و من هم یکهو یادم افتاد که اسمش را شنیده بودم و بعد خوشبختانه معلوم شد که این خبر صحت ندارد و یکی دیگر از شوخی های مسخره و احمقانه شبکه های اجتماعیست . بعد در همان گروه بحث شد که انصافا چند بار باید از یک سوراخ گزیده بشویم ؟ و تو را به جان عزیزانتان اخبار صد من یک غاز وایبری را بدون سند و منبع موثق منتشر نکنیم . همان حرف هایی که مفصلش را توی این پست قبلا گفته بودم .
بعد نشستم پیش خودم فکر کردم که واقعا کسانی که چنین شایعاتی را در شبکه های مجازی می سازند چطور جانوران پست فطرت و بیمارهای روانیی هستند ؟ چه لذتی از این شوخی های مسخره می برند و دنبال چه هدفی می گردند ؟
با جستجوی مهدی جاویدی در گوگل دیدم که چند سایت مختلف همین خبر را منتشر کرده اند ولی به محض دروغ درآمدن ، خبر حذف شده و صفحه مربوطه وجود ندارد . در حقیقت هیچ شخص مشهوری به نام مهدی جاویدی در عرصه هنر وجود ندارد و بعید نیست که این شایعه کار مهدی جاویدی نامی یا دوستان بامزه و هنرمندش باشد . متاسفانه مردم ما به رسانه های عمومی چندان اعتماد ندارند و شبکه های اجتماعی مثل فیس بوک و اینستاگرام و وایبر و .... این خلاء را به بدترین شکل ممکن پر کرده اند . طوری که نمی شود حقیقت را از دروغ تمیز داد و فهمید . به محض رسیدن یک خبر بدون بررسی صحت و سقمش ما نیز بلندگویی می شویم برای انتشار چند باره خبر و به همین راحتی شایعه ای که مشخص نیست محصول کدام ذهن مریض و آلوده است و چه هدف شومی را در بر دارد در مدت کوتاهی زبان به زبان می چرخد . هرچند ممکن است ما هدف بدی نداشته باشیم اما وقتی بازیچه افکار منحرف این عده بیمار می شویم ناخوداگاه آب به آسیابشان نمی ریزیم ؟
سعی کردم خودم را بگذارم جای تولید کننده شایعه مرگ هنرمندان
در فضایی مثل وایبر که کارکردش در کشور ما متاسفانه صرفا خندیدن و جوک گفتن است و گهگداری هم انتشار متن های زیبا و عاشقانه و تصاویر و عکس های خبری ، چنین اخباری دو کارکرد بیشتر ندارند . اول اینکه به ظاهر قرار است خبری مهم و حیاتی که رسانه های دولتی امکان انتشارش را ندارند به مردم رسانده و اطلاع رسانی کنند . نمونه هایش هم زیاد است . اینکه رئیس فلان بیمارستان خوردن فلان محصول را منع کرده و داعش در فلان شهرستان دخترهای مردم را با یک پرشیای نقره ای می دزدد و خرماهای فلان شهر توسط طالبان مسموم شده است و امشب قمر در عقرب است و ناسا گفته موبایل هایتان را بالا سرتان نگذارید و اینطور مزخرفات خنده دار که انسان اگر عاقل باشد باورش نمی کند چه برسد به انتشار دادن آن .
دسته دوم هم اخبار مربوط به مرگ هنرمندان است و نمی دانم چه خاصیتی دارد که همه ما برای اول شدن در گفتنش با هم مسابقه می دهیم؟ علتش شاید این باشد که در این کارزار و هیاهوی اخبار و اطلاعات کسی که خبر یا جوک دست اولی داشته باشد احساس برتری می کند و دوست دارد تا خبر از دهن نیفتاده اولین نفری باشد که روایتش می کند .
همه اینها با فرض صحیح بودن خبر است اما اینکه از مرگ یک هنرمند شایعه بسازیم چه افتخار و چه لذتی دارد ؟ منظورم دوستانی نیستند که اخبار را اشتباها منتشر کرده اند . شاید خواندن همین پست برای همین چند صد نفری که مطالعه اش می کنند تجربه ای باشد که اخبار معمولا دروغ وایبری را بدون منبع و ماخذ معتبر منتشر نکنیم و اگر چنین بشود که من به هدفم از نوشتن این مطلب رسیده ام . منظور همان روانی مریضی است که برای خنده و مسخره بازی چنین شوخی مزخرفی را شروع می کند . واقعا در ذهن بیمار این آدم ها چه می گذرد ؟
مثلا چند تا رفیق نشسته اند دور هم و حوصله شان سر رفته است و از هم می پرسند چیکار کنیم ؟ یکی می گوید بیایید شایعه درست کنیم ؟ بعد یک آدم شناخته شده را که خانواده دارد . همسر و فرزند و پدر و مادر و خواهر و برادر و قوم و خویش و رفیق دارد برای خنده می فرستند توی گور . و بعد از چند ساعت که خبر در گروه ها و سایت های احمق تر از گروه های وایبری منتشر شد خبر را به همدیگر نشان می دهند و قاه قاه می خندند ؟ مثلا رفیقشان را صدا می کنند که : مهدی جاویدی ! مهدی بیا ببین خبر مرگت همه جا پیچیده ؟
انصافا چندش آور و منزجر کننده نیست ؟
هرچقدر هم که به خودم فشار می آورم نمی توانم بفهمم که اینکار چه لذت احمقانه ای می تواند داشته باشد و این ذهن چقدر مریض و روانیست که از چنین شوخی مسخره ای لذت می برد ؟
اگر خدای نکرده خبر فوت عزیزتان را بشنوید چه حالی به شما دست می دهد ؟ و بعد روای خبر بگوید که شوخی کرده چقدر از او متنفر می شوید ؟ واقعا نام انسان برای جانورانی با چنین سرگرمی هایی منزجر کننده حیف نیست ؟
آدم های مریض در کشور ما کم نیستند . کسانی که برای لذت گونه های در حال انقراض را شکار می کنند . کسانی که از مثله مثله کردن بچه های یک خرس شکار شده با افتخار فیلم می گیرند . کسانی که از صحنه تجاوز کردنشان فیلمبرداری می کنند . کسانی که اسید می پاشند . کسانی که برای دزدیدن پول حاضرند یک نفر را با قمه قیمه قیمه کنند و ....
ایستادن جلوی این افراد کار من و شما نیست و نیروی انتظامی و محیط بان ها و نیروهای امنیتی باید جلویشان بایستند اما روانی ها و بیماران دنیای مجازی را من و شما باید سرجای خودشان بنشانیم .
اینها درست مثل ضحاک روی دوششان دو مار شیطانی دارند که خوراکش مغزهای ماست .
بیایید لطفا و لطفا و لطفا
اختیار مغزهایمان را به دستشان ندهیم و با منتشر نکردن اخبار دروغی و کذب جلوی سودجویی مادی و لذت بردن روانی این بیماران منحرف ذهنی را بگیریم .
ممنونم ...
خیلی سال پیش تلوزیون سریالی نشان می داد به نام هدف گمشده . برخلاف سریال های معمول ، محور اصلی داستان کاری به روابط خانوادگی و عشق و عاشقی نداشت و از این جهت شاید یکی از سریال های منحصر به فرد تاریخ سیما بوده باشد . این سریال بطور نسبتا تخصصی داشت به یک موضوع اقتصادی یا صنعتی می پرداخت که ریسک بزرگی هم بود چرا که امکان داشت مخاطب عام با موضوع ارتباط برقرار نکند .
داستان در یک کارخانه می گذشت . کارخانه ای که در حال ورشکستگی بود و مدیر کارخانه اتفاقی با استاد دانشگاهش که جمشید مشایخی نقش او را بازی می کرد دیدار کرد و با کمک هم به بررسی اصولی مشکل پرداختند و کارخانه را از خطر سقوط نجات دادند . کاری به این سریال ندارم و چیز زیادی هم از آن یادم نیست . اسم سریال را هم یادم نبود و با کمی مداقه در سوابق کاری استاد مشایخی پیدا کردم . بگذریم ...
جمشید مشایخی یا همان استاد بعد از بازدید کارخانه دنبال نقاط مشکل ساز خط تولید می گشت و تلاشش بر این بود که این مشکلات را رفع کند . اسم این نقاط مشکل ساز را هم گذاشته بود گلوگاه .
اگر گذرتان به ادارات دولتی خورده باشد که حتما خورده است یا سابقه کار در شهرداری ها و ادارات بزرگ را داشته باشید حتما تصدیق می فرمایید که بزرگترین مشکل این ادارات ، یک بروکراسی پیچیده و بعضا احمقانه اداری است . بروکراسی یا عبارت فارسی آن کاغذ بازی احتمالا بزرگترین گلوگاه کار و خدمت رسانی در ادارات و شرکت های بزرگ ماست .
البته کاغذ بازی نامیست که سابقه اش بر می گردند به دوران طاغوت و با مکانیزه شدن همگانی سیستم های اداری شاید در حال حاضر محلی از اعراب نداشته باشد و حجم کاغذ زیادی رد و بدل نشود اما به رغم سیستماتیک شدن و کامپیوتری شدن امورات اداری آن گره همیشگی یا به قول استاد مشایخی آن گلوگاه هنوز پا برجاست . گلوگاهی که من و شمای ارباب رجوع را از اینکه گذرمان به ادارات دولتی بیفتد می ترساند و وقتی به ناچار راهی چنین مکان هایی می شویم وقت و انرژی زیادی از ما می گیرد و اعصاب و روانمان را خط خطی می کند . همینکه برای یک کار ساده اداری باید ده ها بار پله های اداره را بالا و پایین کنیم و چندین بار برویم و برگردیم (همان حکایت امروز برو فردا بیا) . اینکه ده ها نفر باید نخوانده و ندیده پای پرونده ما امضاء بیندازند و ده تا مدیر و معاون و رئیس و کارمند برگه ساده شما را تایید کنند تا کارتان راه بیفتد .
باندبازی و پارتی بازی و فامیل بازی خودش باعث می شود یک عده آدم ناکارآمد در ادارات استخدام بشوند . این عده مطمئنا نمی توانند در ساعات اداری یه قل دو قل بازی کنند و بنابراین باید برایشان وظایفی تعیین شود . منطقا جذب یک نیروی انسانی جدید باید بر اساس حجم زیاد کار باشد اما معمولا در ادارات دولتی برعکس است و کار را بر اساس توانایی های فرد استخدام شده تعریف می کنند . برای اینکه حضور این افراد وجاهت و توجیه داشته باشد کار را به افراد مختلفی می سپارند در حالیکه شاید نیازی نباشد و وظایف چند نفر را بتوان تنها به یکنفر سپرد .
تصور کنید به جای اینکه ده ها نفر روی پرونده شما اظهار نظر و امضاء کنند یک یا دو نفر اینکار را می کردند . دیگر چه نیازی به این همه کارمند و پرسنل وجود داشت ؟ و چقدر در وقت و انرژی ارباب رجوع صرفه جویی می شد .
دلیل دیگر غیر قابل اعتماد بودن افراد است . نه اینکه امکان سپردن صفر تا صد کار به یکنفر وجود نداشته باشد بلکه نمی شود به آن یکنفر اعتماد کرد . کار ناچارا به شبکه ای از آدمهای مختلف سپرده می شود که درست مثل یک خط تولید هرکدام آچاری به آن می اندازند و اینطوری افراد بعدی می توانند به کار قبلی ها نظارت کنند و جلوی خطا یا سوء استفاده او را بگیرند .
با کسب اجازه از محضر استاد مشایخی بنده بعد از سال ها پشت میز نشینی و مدتها سر و کله زدن با انواع و اقسام ادارات اعصاب خورد کن اعم از شهرداری و تامین اجتماعی و اداره کار و دارایی و دانشگاه و دادگاه و پاسگاه به این نتیجه رسیده ام که علت اصلی این بروکراسی احمقانه ، نیروی انسانی است . نیروی انسانی از رده های پایین گرفته تا بالا . افرادی که معمولا صلاحیت انجام وظایفی که بر عهده شان قرار می گیرد ندارند . افرادی که انگیزه و علاقه کافی برای انجام وظایف محول شده شان را ندارند . افرادی که همیشه از وضعیتشان دلخور و ناراضی هستند . افرادی که آموزش کافی برای انجام کارشان ندیده اند و از همه مهمتر غیر قابل اعتماد هستند و از منصب و مقام و موقعیت شغلی که دارند به نفع خودشان و اقوام و دوستانشان سوء استفاده می کنند .
شاید بهترین راه برای رفع این گلوگاه بزرگ، غیرحضوری شدن خدمات ادرای باشد . چیزی شبیه فرم های اینترنتی خوداظهاری اداره مالیات و دارایی یا اینترنتی شدن لیست های بیمه در تامین اجتماعی . که ارباب رجوع به جای مراجعه حضوری در ادارات و پاسکاری شدن در طبقات اداره های دولتی راحت در منزلش بنشیند پای اینترنت و همزمان با نوشیدن چای کارش را اینترنتی انجام بدهد . با این روش امکان سوء استفاده کارمندهای غیر قابل اعتماد که اهل پارتی و رشوه هستند کمتر می شود ، در وقت و انرژی مردم صرفه جویی می شود و دلیلی برای حضور کارمندان بی صلاحیت که معمولا همان نور چشمی ها هم هستند وجود نخواهد داشت و تنها افراد با تجربه و کاردان باقی خواهند ماند . کار در هر وقت و زمان از شبانه روز قابل انجام است و استرس اتمام ساعت اداری و ماندن در ترافیک وجود نخواهد داشت و هزاران مزیت دیگر ....
حالا و با یک محاسبه سر انگشتی و منطق دو دو تا چهارتایی خیلی راحت می شود فهمید که چرا روند مکانیزه شدن خدمات رسانی و غیر حضوری بودن انجام خدمات در ادارات دولتی با وجود تمام زیر ساخت های موجود در کشور ما انقدر کند پیش می رود و معمولا خود سازمان ها در برابر اجرای آن مقاومت می کنند و چوب لای چرخش می اندازند .