جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

فروردین 92


تاپ 10 یا انتخاب 10 پست برتر هر ماه یکی از موضوع بندی های جوگیریات است .


از آخرین تاپ 10 که اردیبهشت ماه پارسال برگزار شد تقریبا یکسال می گذرد و بنا به دلایل مختلف نشد که چنین پستی  داشته باشیم .

شاید مهمترین دلیل آن گرفتاری و بی حوصلگی خودم بود که متاسفانه خیلی کم به وبلاگ دوستانم سر می زنم . دلیل دوم حاشیه های این انتخاب ها بود که باعث رنجش برخی از دوستان می شد و این تلقی را ایجاد می کرد که فقط پست های دوستان جوگیریات انتخاب

می شوند . و دلیل دیگر استقبال نه چندان خوب دوستان از این پست ها بود طوری که لینک های معرفی شده توسط دوستان انقدر کم بودند که عملا رقابتی بوجود نمی آمد .


در کنار این مسائل اما هر وقت تاپ 10 منتشر می شد دوستان جدیدی معرفی می شدند و همین انگیزه خوبی بود برای ارائه کارهای بهتر ....


حضور ذهن ندارم اما دوستانی مثل کیان و مرجان و سهراب و شاه بلوط را از همین پستها شناختم و واقعا قلمشان را می پسندم .

همچنین برای افرادی که فرصت سر زدن به وبلاگها را نداشتند امکان این وجود داشت که خیلی راحت کارهای قوی یک ماه را مرور کنند .


به هر تقدیر امشب دلم هوای تاپ 10 کرده است و امیدوارم شما هم کمکم کنید تا تاپ 10 فروردین ماه 92 پست خوبی از آب در بیاید و این گزینش تداوم پیدا کند .


اگر موافقید لطفا لینک بهترین پستی که در فروردین امسال خوانده اید توی کامنتها بنویسید .



یادآوری چند نکته :

************

اگر فکر می کنید پستی از وبلاگ خودتان شایستگی انتخاب را دارد رودرواسی نکنید و معرفی بفرمایید ...

ترجیحا لینک انتخاب از وبلاگ هایی باشد که کمتر شناخته شده هستند تا بهانه ای باشد برای آشنایی با دوستانی که پستهایشان دیده نمی شود .

10 پست برتر مطابق با سلیقه بنده حقیر می باشد و انتخاب از بین لینکهای معرفی شده انجام خواهد شد . مسلما این انتخاب ، همه پست های خوب را شامل نمی شود . دایره دوستان وبلاگی ما محدود است و متاسفانه خیلی از وبلاگ نویس های خوب را نمی شناسیم .


بحث سلیقه است و سلایق آدمها با هم متفاوتند .

ممکن است پستی از نظر من عالی بوده ولی مطابق با سلیقه شما نباشد و برعکس ...


انتخاب یک لینک از بین این همه پست و وبلاگ کار سختی است اما استدعا دارم فقط و فقط یک لینک معرفی کنید . 




یک سه گانه شانسی (۲)

امیر چند سال از ما بزرگتر بود .

تابستانها می رفت و از بازار یک کارتن بزرگ شانسی می خرید و به بچه ها می فروخت .

یک جعبه شیرینی خیلی بزرگ را تصور کنید که داخلش مثلا به ۱۰۰قسمت مساوی تقسیم شده و یک مقوا هم درست با همین تقسیم بندی روی آن قرار دارد و از شماره یک تا ۱۰۰روی هر قسمت نوشته شده است .

شما یک شماره را انتخاب می کردید و همان شماره را روی مقوا مربوطه پاره می کردید و یک جایزه ای آن زیر در انتظار شما بود . گاهی اوقات پوج در می آمد . گاهی خوراکی و گاهی هم گردنبند و انگشتر ( از این الکی ها ) . بعضی ها هم فقط یک کاغذ بود که رویش اسم جایزه را نوشته بودند .

بهترین جایزه شانسی یک کامیون پلاستیکی خوشگل بود و یک توپ بادی که امیر هر روز آنها را بر می داشت و با خودش می برد دم بساطش و همه بچه ها هم به عشق همین دو تا اسباب بازی می رفتند و همه پول تو جیبی هایشان را خرج می کردند .

کل تابستان ما توی کف بودیم که بالاخره چه کسی کامیون پلاستیکی را صاحب می شود ؟

امیر موقعی که می خواستیم شانسی انتخاب کنیم به ما مشاوه می داد . طوری راهنمایی

می کرد که انگار می داند کدام شماره ها پوچ است و کدام شماره ٬جایزه بدردبخور دارد .

شک نداشتم که شماره کامیون و توپ بادی را هم خودش بلد است .

گاهی اوقات وقتی یک شماره را انتخاب می کردیم با ناراحتی می گفت : اینو برنداریا این پوچه و بچه ها که فکر می کردند امیر دارد گمراهشان می کند حرفش را گوش نمی کردند و ضایع

می شدند . اما بعضی ها که با او رفیق بودند هر وقت که حرفش را گوش می دادند جایزه های خوبی نصیبشان می شد .

بچه ها تقریبا همه خانه ها را خریده بودند ولی کامیون و توپ در نیامده بود . دست آخر هم امیر رفت شهرستان و نفهمیدیم چه کسی توپ و کامیون را صاحب شد .

سالها بعد برایم تعریف کرد که با تیغ موکت بری کف جعبه شانسی را باز کرده بوده و می دانسته کدام شماره چه جایزه ای دارد .

یکی از کاغذهای پوچ را هم کپی کرده بود و گذاشته بود جای کاغذ جایزه خوبها

توپ و کامیون را هم جدا جدا برده بود و فروخته بود ...

 

 

پایان مرسوم یک عروسی به شیوه ایرانی


.


بین بوق بوق های مکرر و ترافیک های عامدانه ، هزاران دعا و نفرین به هم گره خورده اند

ماشین های کناری با نوربالا و فلاشر به ماشین عروس نگاه می کنند و حسرت می خورند که ایکاش ما هم یکروز ماشین عروس بشویم .


زن های فامیل دارند غیبت همدیگر را می کنند

مردها با خلال به جان دندان ها افتاده اند و بحثشان کیفیت غذاست 

دخترها رقص و آرایش همدیگر را مسخره می کنند

پسرها مدل و نوع ماشین مهمان ها را بررسی می کنند

فامیل های عروس سوتی های اقوام داماد را می شمارند

فامیل های داماد در مورد برگزاری جشن به نحو احسن حرف می زنند

بابای داماد میوه ها و غذاهای باقی مانده را چوبخط می زند

و عروس و داماد شاباش هایشان را می شمارند



حالا نیم ساعتی هست که به خانه رسیده ایم .

مهربان با چشم های نیمه بسته از خستگی دارد کش ها و سنجاقهای مویش را باز می کند

و من دارم به مغزم فشار می آورم که نکند توی تاریکی به جوانک نگهبان پارکینگ به جای پانصدی تراول پنجاه تومنی داده باشم ...


و از بین این چند صد نفر نمی دانم چند نفر از ته دل برای خوشبختی این دو جوان دعا کرده اند ؟


اینروزها که هر روز زلزله ای یک گوشه از این کشور را می لرزاند

من بیشتر از اینکه نگران استحکام سقف ها باشم

نگران استحکام زندگی آدمهایی هستم که زیر این سقف ها زندگی می کنند ...





استاد امین الله رشیدی

پیرمرد هر وقت با آن قد و قامت اتو کشیده بر روی صفحه تلوزیون ظاهر می شد می گفتم چطور ممکن است از این پیکر نحیف صدای آوازی بلند شود .

اما وقتی شروع می کرد به لب خوانی ترانه اش ، صدا تو را می برد به کوچه و خیابان های سیاه و سفید طهران قدیم. به عهد ماشین دودی و گراند هتل و رونق لاله زار ...

امین الله رشیدی شاید تنها بازمانده نسل تکرار نشدنی موسیقی ایرانی باشد .

آخرین مرد هنوز برقرار از نسل بزرگانی چون بدیع زاده ، بنان ، رفیعی ،قوامی ، نی داود ، وزیری ،یاحقی ، تجویدی ، خالقی ،خالدی ، حنانه و صبا ...



عمرت دراز استاد رشیدی


یک سه گانه شانسی (1)





عصرهای گرم تابستان وقتی فوتبال تمام می شد می رفتیم دم مغازه اصغر آقا

یک پنچ تومنی می دادیم به او و پنج تا یک تومنی می گرفتیم .

اصغر آقا یک سطل بزرگ قرمز رنگ پر از آب گذاشته بود جلوی در دکانش که ته آن یک استکان کوچک قرار داشت .

سکه ها را یکی یکی با دقت می انداختیم توی سطل و اگر سکه می افتاد توی استکان اصغر اقا یک قُلُب نوشابه سیاه می داد که بخوریم .

چند تا بچه قد و نیم قد کلی پولمان را هدر می دادیم و یکی دو قُلُب نوشابه بیشتر گیرمان

نمی آمد . هیچ وقت هم به فکرمان نرسید که اگر پولهایمان را روی هم بگذاریم می توانیم از اصغر آقا یک نوشابه کامل بگیریم و بیشتر از یک قُلُب نوشابه بخوریم .

وقتی سکه را توی آب رها می کردی چرخ می خود و می پیچید و آرام آرام پایین می رفت و تا برسد به استکان و ببینی که توی آن افتاده یا نه یک عالمه خدا خدای از ته دل بود و

یک عالمه له له زدن از سر تشنگی .

آرزوهایمان یک تومن یک تومن خیس می شدند  و دیر به دیر برآورده ...

ولی همان یک قُلُب نوشابه سیاه به اندازه یک تشت پر از یخ کوکای اوریجینال می چسبید .






ببخشید شما ؟

تماس های هر روزه کم کم تبدیل می شوند به چند روز یکبار و ماهی چند بار و ناگهان متوجه  

می شوی ماه هاست از او بی خبری ...  

 

نه بحث و دعوایی بوده و نه کدورت و دلخوری . یکهو احساس کرده ای که دوست ندارد به او زنگ بزنی و تو هم شرایطش را درک می کنی . وقتی در محل کارش آرام و درگوشی حرف می زند که رئیسش متوجه نشود و وقتی زنگت را با اسمس عذرخواهی جواب می دهد می فهمی که داری خودت را سبک می کنی . رفاقت اینطوری مثل جاده یکطرفه ، ادامه دادنش بی فایده است .


وقتی بعد از ماه ها دم عید که می شود و پیامک نوروزیت را می نویسی و توی فون بوک گوشی  اسمش به چشمت می خورد یکهو دلت می لرزد و غصه می خوری و دلت تنگ می شود و روی اسمش تیک می زنی و اسمس را سند می کنی . 

 

چند دقیقه بعد از طرف همان دوست اسمس پاسخی می آید . خوشحال بازش می کنی و  

می بینی جواب داده :ببخشید شما ؟

جالب اینجاست که آخر اسمس تبریک نوروزیت واضح نوشته ای : اسحاقی


لبخندت تبدیل می شود به بغض و اسمش را از گوشی پاک می کنی .

بعضی ها اینطوری از کسانی که دوست دارند انتقام می گیرند .  

 

 



+ اینطور که در خبرها آمده است خوشبختانه زلزله شدید سیستان و بلوچستان تلفات جانی نداشته . انگار خدا رحم کرده است ...



دوباره زمین لرزید ...

ساعتی پیش زلزله هفت و نیم ریشتری در سیستان و بلوچستان رخ داد . 

 

خدایا ! 

قربون محبتت بشم . این مردم بیچاره با اون خونه های داغون راضی نبودن به این همه زحمت ... چهار و پنج ریشتر هم برای خراب کردن خونه هاشون کافی بود . 

 

 

خودت به ما رحم کن  ... 

 

 

+ متن خبر  

 

مردان اِوزی

یک : بازار عوضی ها 

**************  

در شهر بندرعباس بازاری هست که به آن (بازار عوضی ها) می گویند . 

در اصل نام آن بازار اِوزی ها است و اِوزی ها طایفه ای هستند در استان فارس که زمانی اغلب غرفه های این بازار را در اختیار داشتند . 

در بازار عوضی های بندر عباس همه جور جنسی یافت می شود و قیمت آن نیز به مراتب ارزانتر از سایر بازارها و مراکز خرید شهر است . 

 

توجه داشته باشید که نام اصلی بازار اِوزی است اما مردم به آن بازار عوضی ها می گویند . 

 

 

دو : مرد عوضی  

*********** 

نمی دانم فیلم مرد عوضی را دیده اید یا خیر ؟ 

البته از این فیلم دو ورژن مختلف ساخته شده است که یکی با تم جنایی است و ساخته استاد بلامنازع تعلیق در سینما ٬ آلفرد هیچکاک و دیگری یک فیلم کمدی ایرانی ساخته محمدرضا هنرمند است و منظور من هم همین فیلم است . 

در این فیلم کمدی ٬ دانشمندی فقیر با بازی مرحوم رضا ژیان اختراعی بزرگ می کند که  

می تواند صنعت دنیا را متحول کند ولی وقتی برای ارائه اختراع خود به یک کارخانه دار ثروتمند با بازی پرویز پرستویی مراجعه می کند همزمان با هم دچار حادثه می شوند . مغز دانشمند فقیر را به کارخانه دار ثروتمند پیوند می زنند و این مرد در حالیکه ظاهر کارخانه دار ثروتمند را دارد با مغز و تفکر و خاطرات دانشمند فقیر به زندگی خود ادامه می دهد و  در ادامه حوادث خنده داری رقم می خورد . 

 

 

سه : رئیس جمهورهای اِوزی

********************** 

دکتر خ  به مدت ۸ سال رئیس جمهور بود . مردی که با افکاری روشنفکرانه و با نیت اصلاح پا به عرصه سیاست گذاشت و انصافا زحمت بسیار کشید .  

دکتر خ با وجود طرفداران پرو پا قرصی که دارد همیشه منتقدانی جدی داشته و دارد .  

منتقدانی که نه به خاطر عناد بلکه از سر رفاقت از او دلخورند . کسانی که روزی حامیان جدی او بودند اما رفتاره او دلسرد و نا امیدشان کرد . 

در کنار تمام خصائل اخلاقی این مرد بزرگ یک نقطه تاریک و شاید یک نقطه ضعف اساسی در کار او وجود داشته و آن این بود که دکتر خ درست در بزنگاه هایی که باید مرد عمل می بود و قاطعانه رفتار می نمود ٬ فقط سکوت اختیار کرد .  

 

بعد از دکتر خ دکتر ا.ن  به مدت ۸ سال رئیس جمهور شد  . مردی که ... 

در مورد او چه می شود گفت ؟ اصلا چه می توان گفت ؟ 

طی این ۸ سال هیچ بخش و اداره و ارگان و کلا هیچ موضوع و هیچ سوراخی نمانده است که انگشت بی کفایتی دولت تویش نرفته باشد . ماطی این هشت سال به اندازه ۸۰ سال  .... 

خلاصه عرض کنم که دکتر ا.ن طی هشت سال حسابی با خواهر و مادر این کشور سلام و احوالپرسی کرده است .  

فرهنگ ٬ سیاست ٬ اقتصاد ٬ بهداشت ٬ ورزش ٬ میراث فرهنگی و ... جایی نیست که با برنامه ریزی غلط و نادرست آسیب نخورده و پسرفت نکرده باشد .

در کنار همه این نقاط ضعف و سیاهی ها از حق نگذریم دکتر ا.ن انسان شجاعی است . 

اینکه سرچشمه این شجاعت از کجا نشات می گیرد موضوع بحث ما نیست اما باید قبول بکنیم بواسطه همین قاطعیت اتفاقاتی در دولت او رخ داده که هیچ یک از دولت های پیش از او جرات انجام آن را نداشته اند . به عنوان مثال موضوع بنزین یا هدفمندی یارانه ها و مواردی دیگر ... 

 

 

داشتم فکر می کردم که چه جالب می شد اگر سناریوی فیلم مرد عوضی را می شد روی سیاستمداران پیاده کرد . 

مثلا مغز دکتر خ را به دکتر ا.ن پیوند می زدند . فکر کنید آدمی با جسارت و یکدندگی ا.ن  افکاری بزرگ مثل دکتر خ داشته باشد .  

عالی نمی شد ؟ محشر نبود ؟ 

به این می گویند یک رئیس جمهور آرمانی .... 

 

 می گویم حالا که رئیس جمهور آرمانی مان را شناختیم بد نیست برای زیبایی شناسی هم که شده  مثل فیلم فیس آف صورت شهردار تهران را هم به او پیوند بزنند .  

اینطوری نور علی نور می شود ... 

 

 

مینو نوستالژی می سازد نه خوراکی

اینروزها کافیست وارد یک سوپر مارکت بشوید تا انواع و اقسام خوراکی با برندهای گوناگون پیش رویتان باشد . بچه های امروز می توانند هرنوع خوراکی را با هر طعم و مزه ای که دلشان

می خواهد امتحان کنند  اما ما بچه های دیروز چنین حق انتخاب وسیعی  نداشتیم .





شرکت مینو قدیمی ترین شرکت سازنده خوراکی در ایران است .
این شرکت در سال 1338 یعنی بیش از نیم قرن پیش با کوشش مرحوم علی خسروشاهی تاسیس شد و هنوز هم مشغول به کار است .
.

.

وقتی ما بچه بودیم غیر از مینو عملا هیچ شرکتی با چنین گستره محصولاتی در عرصه ساخت خوراکی ها فعالیت نمی کرد .

دوره و زمانه با امروز خیلی فرق داشت . مثل امروز نبود که خوراکی فقط مخصوص بچه ها نباشد . بزرگترها اصلا کسر شانشان بود که به خوراکی ها لب بزنند . یکجور بچه بازی بود . یعنی اگر آدم بزرگی هم بود که خوراکی دوست داشت نمی توانست جلوی جمع خوراکی بخورد چون مسخره اش می کردند و خنده دار به نظر می آمد .

خوراکی ها مثل امروز عمومی نبودند . خریدنشان انقدر آسان و ارزان هم نبود و هر بچه ای هم نمی توانست هر وقت که اراده کند خوراکی داشته باشد .

لقمه های نان و پنیر توی کیفمان بود ولی ما حسرت بیسکویت و پفک داشتیم .

گستره خوراکی ها هم مثل امروز وسیع نبودند . خیلی از محصولات امروزی وجود نداشتند و اگر هم بودند انقدر گوناگون نبودند . مثلا چیپس بسته بندی اصلا وجود نداشت چه برسد به اینکه

طعم های مختلف داشته باشد .

بستنی فقط در تابستان خورده می شد و محدود بود به آلاسکا و کیم ...



شرکت مینو امروزه در عرصه فروش خوراکی رقبای زیادی دارد . خوراکی های مینو بدون هیچ انعطاف و تغییری هنوز با همان طعم و بسته بندی سی سال پیش تولید می شوند . مینو خودش را با زمانه وفق نداده و مدام دارد درجا می زند . در تجارت و اقتصاد امروزی این یعنی مرگ ...


به عقیده من تنها عاملی که مینو را تا امروز سرپا نگاه داشته است ما هستیم .

منظور از ما همان بچه های دیروز و مردان و زنان امروز است .

ما محصولات مینو را نه به خاطر طعم و مزه خوبشان و نه به خاطر بسته بندی آنها نمی خریم .

ما محصولات مینو را صرفا برای خاطره بازی می خوریم .

و هیچ بعید نیست که همین مردان و زنان امروزی وقتی پیر بشوند و عمرشان تمام بشود ، عمر مینو هم به پایان برسد .


محصولات خاطره انگیز مینو همیشه اولین بوده اند . یعنی تا قبل از آنها مشابهشان وجود نداشته است . برای همین گاهی اسمی که مینو روی محصولاتش گذاشته را به نام آن محصول

می شناسیم . می دانید یعنی چه ؟ یعنی مینو انقدر توی زندگی ما رخنه کرده که ما برند او را به جای نام آن محصول به خاطر سپرده ایم . مثلا به اسنک می گوییم پفک . در حالیکه پفک نامی بود که مینو به جای اسنک به ما معرفی کرده است .


به عنوان یک کودک دیروزی که با خوراکی های مینو بزرگ شده برای این شرکت آرزوی موفقیت دارم و امیدوارم کمی خلاقیت در تولید محصولات جدید و خوشمزه تر به خرج دهند .

شرکت مینو متعلق به مردم ایران و خاطره ساز نسل های مختلف این کشور بوده و براستی حیف است که روزی از صحنه تجارت و خاطرات نسل های بعد محو بشود .


در ادامه دعوتتان می کنم به تماشای چند تا از خوراکی های خاطره انگیز و دوست داشتنی شرکت مینو ...




ادامه مطلب ...

اهدای سلول های بنیادی

شاید تنها روش درمان بیماری های صعب العلاجی مانند سرطان، پیوند سلول های بنیادی باشد .

از هر 10 نفر مبتلا به سرطان تنها سه نفر شانس این را دارند که در بین خویشاوندان خود اهدا کننده پیدا کنند و در سایر موارد ناچارند پیوند را از فردی بپذیرند که هیچ خویشاوندی با بیمار ندارد .


اهدای سلول های بنیادی یک راه انساندوستانه است برای زندگی بخشیدن به بیمارانی که شاید شما تنها کسی باشید که می تواند جان آنها را نجات بدهد .


لطفا اینجا را بخوانید و اگر مایل به شرکت در این حرکت انسانی و خیرخواهانه بودید

این فرم را تکمیل کنید .

.





ممنون ...